سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بپرهیزید از صولت جوانمرد چون گرسنه شود و از ناکس چون سیر گردد . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 89 آبان 19 , ساعت 1:54 عصر

 

سوره شمس‏

 

 

                                                                               عکس قرآن   عکس های قرآن با طرح های مختلف و زیبا

سیماى سوره شمس

 

 سوره شمس، پانزده آیه دارد و در مکّه نازل شده است.

 نام آن برگرفته از آیه اول است که با سوگند به خورشید آغاز مى‏شود.

 بیشترین سوگندهاى قرآن، به صورت پشت سر هم در این سوره آمده است که با یازده سوگند پیاپى بر خورشید وماه، روز و شب و آسمان زمین، بر ارزش و اهمیّت تزکیه نفس، تأکید مى‏ورزد.

مضمون این سوره آن است که انسان با الهام خدایى، کار نیک را از کار زشت تشخیص مى‏دهد و اگر بخواهد رستگار شود، باید باطن خود را تزکیه کند و با انجام کارهاى نیک، آن را رشد و پرورش دهد و گرنه از سعادت محروم مى‏ماند.

 این سوره که در حقیقت سوره (تهذیب نفس) و (تطهیر قلوب از ناپاکیها وناخالصیها)ست ، بر مـحـور هـمـین معنى دورمى زند، منتها در آغاز سوره به یازده موضوع مهم از عالم خلقت و ذات پاک خداوند براى اثبات این معنى که فلاح و رستگارى در گرو تهذیب نفس است قسم یاد شده ، و بیشترین سوگندهاى قرآن را بطور جمعى در خود جاى داده است.

و در پـایـان سـوره به ذکر نمونه اى از اقوام متمرد و گردنکش ـکه به خاطر ترک تهذیب نفس در شـقـاوت ابـدى فـرو رفـتـند، و خداوند آنها را به مجازات شدیدى گرفتار کرد، یعنى قوم ثمودـ مى پردازد.

در فضیلت.

تـلاوت ایـن سوره همین بس که در حدیثى از پیغمبراکرم (ص)آمده است :

هرکس آن را بخواند گوئى به تعداد تمام اشیائى که خورشید و ماه برآنها مى تابد در راه خدا صدقه داده است!.

و مـسـلما این فضیلت بزرگ از آن کسى است که محتواى بزرگ این سوره کوچک را در جان خود پیاده کند، و تهذیب نفس را وظیفه قطعى خودبداند.

 آنگاه به عنوان شاهد، داستان قوم ثمود را ذکر مى‏کند که به خاطر تکذیب پیامبرشان حضرت صالح و کشتن شترى که معجزه الهى بود، به عذابى سخت گرفتار شدند.

 

 

 

 

سوره شمس

 

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا

وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا

وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا

وَالَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا

وَالسَّمَآءِ وَمَا بَنَاهَا

وَ الْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا

قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا

وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا

کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَآ

إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا

فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیَاهَا

فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِم رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا

وَلَا یَخَافُ عُقْبَاهَا

 

 

ترجمه  

 

به خورشید سوگند و گسترش نور آن.

به ماه سوگند، آنگاه که از پى خورشید در آید.

به روز سوگند آنگاه که زمین را روشن سازد.

به شب سوگند، آنگاه که زمین را بپوشاند.

به آسمان سوگند و آنکه آن را بنا کرد.

به زمین سوگند و آنکه آن را گسترانید.

به نفس سوگند و آنکه آن را سامان داد.

پس پلیدى‏ها و پاکى‏هایش را به او الهام کرد.

به راستى رستگار شد، آن کس که نفس خود را تزکیه کرد.

و بى شک محروم و ناامید گشت هر کس که آن را به پلیدى آلود.

قوم ثمود از روى سرکشى، (پیامبرشان را) تکذیب کردند.

آنگاه که شقى‏ترین آنها (براى کشتن ناقه) به پا خاست.

پس پیامبر خدا به آنان گفت: ناقه خدا و آبشخورش را (حرمت نهید).

پس او را تکذیب کردند و ناقه را کشتند و پروردگارشان به خاطر این گناه، آنان را درهم کوبید و با خاک یکسانشان کرد.

و خداوند از عاقبت کار خود بیم ندارد.

 

 


سه شنبه 89 آبان 18 , ساعت 12:50 عصر

نکته ها  

 

شاید رمز سوگند به خورشید و ماه و شب و روز و... آن است که آنچه را که براى آن سوگند یاد شده

(تزکیه نفس) به مقدار عظمت خورشید و ماه ارزش دارد.

ارزش خورشید و ماه و شب و روز، بر کسى پوشیده نیست. حیات جانداران و پیدایش ابر و بارش باران و رویش گیاهان و درختان و تغذیه حیوانات و انسان، همه مرهون تابش خورشید است.

در قرآن، گاهى به خورشید بزرگ سوگند یاد شده و گاهى به انجیر و زیتون کوچک و این شاید به خاطر آن باشد که براى قدرت خداوند فرقى میان خورشید و انجیر نیست.

 همانگونه که دیدن کاه و کوه براى چشم انسان یکسان است و دیدن کوه براى چشم، زحمتى اضافه بر دیدن کاه ندارد. البتّه بالاترین سوگندها، سوگند به ذات خداوند است، آنهم درباره تسلیم بودن مردم در برابر رهبرى آسمانى. «فلا و ربّک لا یؤمنون حتّى یحکموک»(66)

پرسوگندترین سوره‏ها، همین سوره شمس است که طبیعتاً باید در مورد مهمترین مسائل باشد و آن تزکیه روح از هرگونه پلیدى و آلودگى است. شاید این همه سوگند براى بیان اینکه رستگارى در سایه تهذیب است، به خاطر آن باشد که خداوند به انسان بفهماند که من تمام مقدّمات را براى تو آماده کردم، با نور آفتاب و ماه صحنه زندگى را روشن و با گردش شب و روز، زمینه تلاش و استراحت شما را فراهم کردم. زمین را براى شما گستردم و آسمان را برافراشتم و درک خوبى‏ها و بدى‏ها را به روح شما الهام کردم تا به اختیار خود، راه تزکیه نفس را بپیمایید.

ابر و باد و مه و خرشید و فلک در کارند

تا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى‏

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار

شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبرى «فجورها» از فجر به معناى شکافتن است.

برافراشتگى آسمانها و گستردگى زمین، با اراده مستقیم الهى یا از طریق نیروها و عوامل طبیعى است و لذا قرآن مى‏فرماید: «والسماء و ما بناها» و نفرمود: «من بناها» زیرا کلمه «ما» شامل غیر خداوند نیز مى‏شود. یعنى آنچه آسمان را بنا کرد از نیروها و جاذبه‏ها و دافعه‏هاى طبیعى است که خداوند حاکم کرده و اگر مراد از کلمه «ما» در «و ما بناها» خداوند باشد، به خاطر آن است که در لفظ «ما» نوعى ابهام برخاسته از عظمت نهفته و به همین دلیل به جاى کلمه «من» کلمه «ما» گفته شده است. (واللّه العالم)

جهان هستى، گویا در ابتدا یک مجموعه متراکم بوده، سپس بخشى برافراشته و آسمان شده و بخشى گسترده و زمین شده است. «بناها - طحاها» مؤید این سخن آیه‏اى است که مى‏فرماید: آسمان و زمین رتق بود و فتق کردیم، یعنى بسته بود و بازش کردیم. «رتقاً ففتقناهما»(67)

بعضى کلمه «طحاها» را اشاره به حرکت زمین دانسته‏اند، چون یکى از معانى «طحو» راندن و حرکت دادن است.

اسلام، فکر انسان مادى را از شکم و شهوت و شمشیر و شراب، به تأمّل در عمق آسمان‏ها و زمین و گردش کرات و پیدایش ایام وا داشته است.

در تفاوت میان وحى و الهام، گفته‏اند که الهام، درکى است که انسان سرچشمه آن را نمى‏شناسد، در حالى که گیرنده وحى، سرچشمه وحى را مى‏شناسد.(68)

 امام باقر و صادق علیهما السلام در تفسیر آیه «قد افلح من زکّاها» فرمودند: «قد افلح من اطاعَ»(69)

 یعنى آن کس‏که از پیامبر و امامان معصوم، اطاعت کرد، رستگار شد.

در دید الهى، پاکان رستگارند. «قد افلح من زکّاها» ولى در نزد فرعونیان، زورمندان رستگارند که غلبه دارند و به ظاهر پیروزند. «قد افلح الیوم من استعلى»

در انجام کارهاى خیر، امید رستگارى است. «و افعلوا الخیر لعلّکم تفلحون»(70)

در حالى که در تزکیه نفس و خودسازى، رستگارى قطعى است. «قد افلح من زکّاها»

تزکیه نفس، شامل دورى از عقائد و اخلاقیات و رفتارهاى ناپسند و کسب عقائد و اخلاقیات و کردارهاى پسندیده است.

در سوره شعراء، آیه 155 «لها شرب و لکم شرب یوم معلوم» و سوره قمر، آیه 28 «نبّئهم انّ الماء قسمة بینهم کلّ شرب محتضر» مى‏خوانیم: آب قریه یک روز سهم مردم و یک سهم روز شتر است و هر کدام در روز خود بهره گیرند و کسى مزاحم ناقه نشود که به عذاب بزرگ گرفتار خواهد شد.

در قرآن، چهل مرتبه ماده فلاح به کار رفته که از بررسى آنها معلوم مى‏شود رستگارى شامل چه گروه‏هایى مى‏شود و چه گروه‏هایى از رسیدن به آن محرومند، همچون مجرمان که مى‏فرماید: «لا یفلح المجرمون»(71)

در قرآن، بعضى مطالب با یک سوگند آمده است. «والعصر انّ الانسان لفى خسر»

گاهى دو سوگند پشت سرهم آمده است. «والضحى والّیل اذا سَجى»

گاهى سه سوگند در پى هم آمده است: «والعادیات ضَبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صُبحا»

گاهى چهار سوگند: «والتین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین»

گاهى پنج سوگند: «والفجر، ولیال عشر، والشفع والوتر، والّیل اذا یسر»

ولى خداوند در این سوره، ابتدا یازده سوگند یاد کرده و سپس به اهمیّت تزکیه نفس اشاره کرده است.

«خاب» از مصدر «خیبة» به معناى به هدف نرسیدن است.

«دسّ» به معناى پنهان کردن و تعبیر قرآن درباره‏ى زنده به گور کردن دختران چنین است: «یدسّه فى التراب» آرى خلافکار، به خاطر شرمندگى رویى براى جلوه در جامعه ندارد و سعى مى‏کند عیب‏ها و خلافکارى‏هاى خود را پنهان کند.

 کلمه «دسیسه» نیز به کار زشتى گفته مى‏شود که آن را پنهان مى‏کنند.

«دَمدم» به معناى عذاب شکننده و فراگیر است که عذاب شده را قطعه قطعه و پراکنده مى‏کند.

منظور از «سوّاها» یا قلع و قمع ساختمان‏ها است که با خاک یکسان شد و یا خود مردم که با خاک یکسان شدند.

یک فرد تزکیه شده مى‏تواند منشأ تحول در جامعه شود و به جامعه رشد و شجاعت و شخصیّت و معرفت و وحدت دهد، چنانکه یک نفر تزکیه نشده براى رسیدن به هوسهاى خود امت‏هایى را به فساد و نابودى و سقوط مى‏کشاند.

در قرآن، براى رستگارى انسان‏ها دو عامل مطرح شده است: یکى ایمان و دیگرى تزکیه. «قد افلح من زکاها»، «قد افلح المؤمنون»

بنابراین حقیقت ایمان و تزکیه یکى است و هر کس مى‏خواهد خودسازى کند، باید مؤمن واقعى باشد. آرى مؤمن واقعى کسى است که خود را تزکیه کند و تزکیه شده واقعى، کسى است که ایمان داشته باشد و احکام و تکالیف دینى را به دقت انجام دهد که در آغاز سوره مؤمنون آمده است.

در تفسیر اطیب‏البیان مى‏خوانیم، جنایتکاران تاریخ و قاتلان زیاد بودند امّا نوعاً به خاطر حفظ حکومت یا گرفتن حکومت یا محو رقیب و یا طمع به رسیدن چیزى، دست به جنایات مى‏زدند امّا قاتل ناقه صالح و حضرت على علیه السلام مرتکب جنایت عظیم شدند، در حالى که هیچ یک از انگیزه‏ها و عوامل فوق در کار نبود، فقط و فقط شقاوت بود.

حضرت على علیه السلام در کوفه روى منبر فرمود: شتر صالح را یکى پى کرد ولى خداوند همه را عذاب کرد چون هم راضى بودند و سپس به این آیه اشاره کرد.(72)

در روایات متعددى از شیعه و اهل سنّت از جمله احمد حنبل، طبرى و قرطبى، آمده که «اشقى الاولین» عاقر ناقه و «اشقى الاخرین» قاتل على‏بن ابیطالب است.(73)


سه شنبه 89 آبان 18 , ساعت 12:46 عصر

--------------------------------------------------------------------------------

 


 پیام ها  

 

 1- بسیارى از موجودات هستى، پدیده‏هایى شگفت‏انگیز، روشنگر، مقدّس و ارزشمند هستند

       ومى‏توان به آنها سوگند یاد کرد.«والشمس - والقمر - والنهار»

 2-ماه به دنبال خورشید و تابع آن است. «اذا تلاها»

 3- اجرام آسمانى با یکدیگر پیوند دارند «و الشمس - والقمر - و السماء - و الارض»

 4- خورشید و ماه و ستاره را خدا نپندارید، همه آنها آثار قدرت و تدبیر موجود دیگرى هستند.

      «تلاها - بناها - طحاها»

 5 - خواسته‏ها و تمایلات و غرایز انسان به طور حکیمانه تعدیل شده است. «و نفس و ما سوّاها»

 6- گناه، نوعى شکافتن پرده عفّت و دیانت است. «فجورها»

 7- فهم و درک خوبیها و بدیها به صورت فطرى، در عمق روح انسانها نهاده شده است.

      «فالهمها فجورها وتقواها»

 8 - ابتدا باید پلیدى‏ها را بشناسیم، سپس راه گریز و پرهیز از آنها را

     (کلمه «فجور» قبل از «تقوا» آمده است.) «فجورها وتقواها»

9-  سوگند به خورشید و ماه و شب و روز و زمین و آسمان و روح انسان که سعادت انسان در گرو رشد            م    معنوى است نه زندگى مادّى. «والشمس... قد افلح من زکّاها»

 10- اگر نفس را رها کنیم، انسان را به سقوط مى‏کشاند. لذا نفس را باید کنترل کرد. «زکّاها»

 11- تزکیه و خودسازى، محروم کردن نیست، رشد دادن است.«زکّاها»

 12-  هر کس نفس خود را در لابلاى عادات و رسوم و پندارها مخفى کند و غافلانه دنبال تأمین خواسته‏هاى   ن      نفسانى رود، محرومیّت بزرگى خواهد داشت. «قد خاب من دساها»

 13-  طغیان و گناه، مقدّمه کفر و تکذیب است.

        «کذّبت ثمود بطغواها» («تقوا» یعنى پاکى و «طغوى‏» یعنى طغیان در گناه)

 14- در شیوه تبلیغ، بعد از بیان اصول کلّى، نمونه‏هایى نقل کنید. «قد خاب... کذّبت ثمود»

 15- شکستن قداست‏ها نشانه شقاوت است و هر چه قداست بیشتر باشد، شکستن آن قساوت بیشترى مى‏خواهد. .       «اشقى‏»    

 16- اگر انسان به فکر تزکیه نباشد، در ابتدا پیروى از نفس را مخفیانه انجام مى‏دهد «دسّاها» و سپس علنى      .      «اذ انبعث اشقاها»

 17- در انجام کار بد، آن کس که شقى‏تر است زودتر تحریک مى‏پذیرد. «انبعث اشقاها»(74)

 18- هر چه به خدا منسوب باشد، مقدّس است و باید مورد احترام قرار گیرد و اهانت به آن، کیفر الهى را به   د      دنبال دارد. «ناقة اللّه، فعقروها، فدمدم»

 19- زدودن علف‏هاى هرز کافى نیست، بارور کردن هم لازم است.

       («زکّاها» به معناى رشد است.)

 20- به کامیابى‏هاى زودگذر نفس مغرور نشوید که عاقبتش محرومیّت است. «و قد خاب» (کلمه «خاب»     ی     یعنى محروم شد و به آنچه مى‏خواست نرسید.)

 21- هر کس به گناه دیگرى راضى باشد شریک جرم است.

       شتر را یک نفر کشت ولى قرآن مى‏فرماید: جمعى  آن را کشتند. «فعقروها»

 22- خداوند بر هر چیز مسلط است و از نابود کردن ستمگران هیچ پروائى ندارد.

       «ولا یخاف عقباها»

 23- رضایت و تشویق و تحریک به گناه نیز گناه است. «انبعث اشقاها... بذنبهم»

 24-  کیفرهاى الهى جلوه‏اى از ربوبیّت اوست. (مربّى باید موانع تربیت را برطرف سازد.)

        «فدمدم علیهم ربّهم»

 25-  قهر الهى در دنیا نیز سخت است.  «فدمدم علیهم ربّهم بذنبهم فسوّاها»

        (74) بعثَ» یعنى برانگیخت و «انبعثَ» یعنى برانگیخته شد.

 

  منابع

66) نساء، 65.

67) انبیاء، 30.

68) تفسیر نمونه.

 69) تفسیر نور الثقلین.

70) حج، 77.

71) یونس، 17.

72) نهج البلاغه، خطبه 20.

73) تفسیر نمونه.

 


 

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ